امامی که در کودکی به امامت رسید
از آنجا که امام جواد علیه السلام نخستین امامى بود که در خردسالى به منصب امامت رسید(1)، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخى از آنها بسیار پر سر و صدا و هیجانانگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) از این رو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىکردند.
از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مىکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیت خط فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلى بهرهبردارى مىکرد. خط فکرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیرى بشرى افراط مىنمود، معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىکردند و آنچه را که عقلشان صریحاً تأیید مىکرد مىپذیرفتند و بقیه را رد و انکار مینمودند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست بدهند!
ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد علیه السلام(در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هرگونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مىبرد و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت مىنمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامت حضرت هادى علیه السلام(که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تأثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد. در اینجا برخی از مناظرات حضرت را میآوریم.
مناظره با یحیى بن اکثم (2)
وقتى «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهاى براى حضرت جواد علیه السلام فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا علیه السلام به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «اُمّ الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنىعباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراضآمیزى به مأمون گفتند: این چه برنامهاى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز مىخواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کردهاى؟!
مأمون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهاى ندارد.
مأمون گفت: شما این خاندان را نمىشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیى از امام جواد علیه السلام اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
یحیى گفت: درباره شخصى که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مىگویید؟ (3)
امام جواد علیه السلام فرمود: آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حَرَم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرامِ عُمره بوده یا احرامِ حج؟!
یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مأمون گفت: خداى را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمىپذیرفتید دانستید؟!(4)
حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم
و اگر شخص مُحرم کارى بکند که قربانى بر او واجب شود، اگر در احرام حج باشد باید قربانى را در «مِنا» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد باید آن را در «مکّه» قربانى کند. کفاره شکار براى عالم و جاهلِ به حکم، یکسان است؛ منتها در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است، ولى در صورت خطا، گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود او است و کفاره برده به عهده صاحب او است و بر صغیر کفاره نیست ولى بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسى که از کردهاش پشیمان است برداشته مىشود، ولى آن که پشیمان نیست کیفر خواهد شد. (5)
قاضى القضات مات مىشود!
ابو جعفر علیه السلام فرمود: به من بگو در مورد مردى که در بامداد به زنى نگاه مىکند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مىآید آن زن بر او حلال مىشود، و چون ظهر مىشود باز بر او حرام مىشود، و چون وقت عصر مىرسد بر او حلال مىگردد، و چون آفتاب غروب مىکند بر او حرام مىشود، و چون وقت عشأ مىشود بر او حلال مىگردد، و چون شب به نیمه مىرسد بر او حرام مىشود، و به هنگام طلوع فجر بر وى حلال مىگردد؟ این چگونه زنى است و با چه چیز حلال و حرام مىشود؟
یحیى گفت: نه، به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمىبرم، و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمىدانم، اگر صلاح مىدانید از جواب آن، ما را مطلّع سازید.
ابو جعفر علیه السلام فرمود: این زن، کنیز مردى بوده است. در بامدادان، مرد بیگانهاى به او نگاه مىکند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا مىآید، کنیز را از صاحبش مىخرد و بر او حلال مىشود، چون ظهر مىشود او را آزاد مىکند و بر او حرام مىگردد، چون عصر فرا مىرسد او را به حباله نکاح خود در مىآورد و بر او حلال مىشود، به هنگام مغرب او را «ظِهار» مىکند (6) و بر او حرام مىشود، موقع عشاء کفاره ظهار مىدهد و مجدداً بر او حلال مىشود چون نیمى از شب مىگذرد او را طلاق مىدهد و بر او حرام مىشود و هنگام طلوع فجر رجوع مىکند و زن بر او حلال مىگردد. (7)
پینوشتها:
2- یحیى یکى از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسى بود که شهرت علمى او در رشتههاى گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العادهاى داشت و با آن که مأمون خود از نظر علمى وزنه بزرگى بود، ولى چنان شیفته مقام علمى یحیى بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نیز به وى واگذار کرد. یحیى علاوه بر اینها دیوان محاسبات و رسیدگى به فقرا را نیز عهده دار بود. خلاصه آن که تمام کارهاى کشور اسلامى پهناور آن روز زیر نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب یافته بود که گویى نزدیکتر از او به مأمون کسى نبود.
اما متأسفانه یحیى، با آن مقام بزرگ علمى، از شخصیت معنوى برخوردار نبود. او علم را براى رسیدن به مقام و شهرت و به منظور فخر فروشى و برترى جویى فرا گرفته بود. هر دانشمندى به دیدار او مىرفت، آنقدر از علوم گوناگون از وى سؤال مىکرد تا طرف به عجز خود در مقابل وى اقرار کند!
3- یکى از اعمالى که براى اشخاصِ در حال احرام، در جریان اعمال حج یا عمره حرام است شکار کردن است. در میان احکام فقهى، احکام حج، پیچیدگى خاصى دارد، از اینرو افرادى مثل یحیى بن أکثم، از میان مسائل مختلف، احکام حج را مطرح مىکردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمى قرار دهند!
4- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعةالثانیة، تهران، المکتبةالاًّسلامیة، 1395 ه".ق، ج 50، ص 75 - 76 - قزوینى، سید کاظم، الاًّمام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعةالأولى، بیروت، مؤسسةالبلاغ، 1408 ه".ق، ص 168 - .172
5- مجلسى، همان کتاب، ص 77 - قزوینى، همان کتاب، ص 174 - شیخ مفید، الاًّرشاد، ص 322 .
6- ظِهار عبارت از این است که مردى به زن خود بگوید: پشت تو براى من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم، یا دخترم هست، و در این صورت باید کفاره ظِهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد. ظِهار پیش از اسلام در عهد جاهلیت نوعى طلاق حساب مىشد و موجب حرمت ابدى مىگشت، ولى حکم آن در اسلام تغییر یافت و فقط موجب حرمت و کفاره (به شرحى که گفته شد) گردید.
7- مجلسى، همان کتاب، ص 78 - قزوینى، همان کتاب، ص 175 - شیخ مفید، الارشاد، ص 322 .
منبع: